mehrdot

mehrdot

Thursday, April 23, 2009

با نوک انگشت می‌زنه سر شونه‌ام و می‌گه: لبخند بزن تا دنیا بهت لبخند بزنه، یادم می‌ره که کیه، و لبام رو می‌برم پشت دندونای جلویی بالا، خیلی جدی مثل خرگوش برمی‌گردم نگاش می‌کنم، قیافش شبیه اون یارو می‌شه که شب عروسی با کت شلوار سفید اومده بود توی دستشویی و نمی‌خواست به هیچی دست بزنن، و با پا در یکی از توالت‌های بسته رو باز کرد، غافل از اینکه پسر بچه‌ی توی اون، تنها عکس‌العملش در مقابل در به شدت باز شده این بود که با شلنگی که توی دستش بود آب رو پاشید روی صورت طرف.

3:23 AM 



Blogger