mehrdot

mehrdot

Thursday, April 23, 2009

با نوک انگشت می‌زنه سر شونه‌ام و می‌گه: لبخند بزن تا دنیا بهت لبخند بزنه، یادم می‌ره که کیه، و لبام رو می‌برم پشت دندونای جلویی بالا، خیلی جدی مثل خرگوش برمی‌گردم نگاش می‌کنم، قیافش شبیه اون یارو می‌شه که شب عروسی با کت شلوار سفید اومده بود توی دستشویی و نمی‌خواست به هیچی دست بزنن، و با پا در یکی از توالت‌های بسته رو باز کرد، غافل از اینکه پسر بچه‌ی توی اون، تنها عکس‌العملش در مقابل در به شدت باز شده این بود که با شلنگی که توی دستش بود آب رو پاشید روی صورت طرف.

3:23 AM 



November 2007

December 2007

January 2008

February 2008

March 2008

April 2008

May 2008

June 2008

July 2008

August 2008

September 2008

October 2008

November 2008

December 2008

January 2009

February 2009

March 2009

April 2009

May 2009

June 2009

July 2009

August 2009

September 2009

October 2009

November 2009

December 2009

January 2010

February 2010

June 2012

April 2013

Blogger