mehrdot

mehrdot

Friday, January 29, 2010

دیشب که دوباره داشتم فیلم درباره الی رو باهات می‌دیدم خیلی حواسم بود اول اینکه وسطش کل ذوق و هیجان‌زدگی‌ات رو خراب نکنم با پیش‌گویی قسمت‌ها یا بعضا کل داستان، و دوم اینکه دوباره وارد بازی فیلم نشم، یعنی از جایی که الی گم می‌شه شروع نکنم به قضاوت. و این دفعه احساس همزاد پنداری نداشتم، فقط یه طناب گنده و کلفت من رو وصل می‌کرد به اون آدما، آدمایی که خود من می‌تونست یکی از اونا باشه. و بعد تو هم مثل من بعد از اینکه فیلم تموم شد، گفتی یکی از بهترین فیلم‌هایی هست که اخیرا دیدم، بعد یادت آوردم که خیلی چیزای دیگه هم دیدیم باهم این چند وقت که خیلی خوب بودن. اما چیه این فیلم این همه به ما می‌گه این بهترین فیلم اخیریه که دیدیم؟ توی بازی معرفی ده تا فیلم بعد از سال دو هزار خیلی از ما و دوستان این فیلم هم بود. چی بود که به قول یارو نگیم چهارشنبه‌سوری؟ تکثر این همه آدم و جایگزین کردن خودمون بین اونا؟ اینکه چهارشنبه‌سوری مثل سگ‌کشی آخر داستان همه واقعیت رو کوبید توی سرمون؟ یا اینکه مثل خیلی از فیلم‌های روشنفکری آخرش هم معلوم نشد چی به چیه؟ بعضی فیلم‌ها آدم رو اذیت می‌کنه. بعضی، خوب اذیت می‌کنه. و باید مثل فیلم بازگذشت ناپذیر به دفعات ببینیشون تا طمع‌شون توی دهنت عادی بشه.

4:23 PM 



Blogger