mehrdot

mehrdot

Sunday, January 19, 2020

خسته‌ام، و به یک تعطیلات طولانی یه جای گرم و مرطوب احتیاج دارم. از اینکه شبیه‌ مرده‌ها هر بار موبایلم رو چک می‌کنم و غرق می‌شم و خودم هم نمی‌دونم چی می‌خوام از این گوشی لعنتی، از اخبار بد، از همه چیزهایی که فقط و فقط یاس و دلمردگی رو با خودش میاره. اصلا نمی‌دونم قراره چی پیش بیاد، فقط خواب می‌تونست آرومم کنه که اونم بعضی شب‌ها فرصت آرامش رو می‌گیره ازم. سرفه‌های خشک یا شاشی که به زحمت مجبورم می‌کنه از تخت بیام پایین، کف پاهامو بگذارم روی سرامیک‌های سرد و بدو بدو خودم رو بندازم بیرون از اتاق. زمستون واقعا حال بهم زنه، حتی یک ماه کامل هم ازش رد نشده، ولی حس می‌کنم صد ساله گیر کردم وسط زمستون و قرار نیست بهار بشه. پس کی بهار می‌شه؟ کارهایی که گرفتم به کندی پیش می ره و حسی به انجامش ندارم. صرفا گیج می‌شینم و نگاشون می‌کنم. کاش خضر مبارک بیاد حداقل. 

7:09 PM 



November 2007

December 2007

January 2008

February 2008

March 2008

April 2008

May 2008

June 2008

July 2008

August 2008

September 2008

October 2008

November 2008

December 2008

January 2009

February 2009

March 2009

April 2009

May 2009

June 2009

July 2009

August 2009

September 2009

October 2009

November 2009

December 2009

January 2010

February 2010

June 2012

April 2013

Blogger