mehrdot

mehrdot

Sunday, March 23, 2008

برف می آد. لندن که برف نمی آد! چایی رو ریختم روی کابینت لطفا تمیزش کن. این چند روز رو باید می رفتی عشق و حال. هی حالا برو از دم اون کلیسا رد شو تا بهت تخم مرغ کدبری بدن و هپی ایستر بهت بگن. من که دیگه طاقت ندارم اینو نگه دارم عیدی بدم به بچه، خودم می خورم. کفشایی هم که گرفتی بارون می زنه توش. مگه عقل نداری؟ هوا که اینقدر تمیزه، برو یکم قدم بزن. چرا شب وقتی از این پهلو به اون پهلو می شی، همون سوراخ ثقل دماغت می گیره؟ مگه تو می تونی به جای من نفس بکشی؟ چرا حالا حاشیه می ری! چایی سرد شد. ممنون. قهوه بیشتر کافئین داره.

4:28 AM 


Thursday, March 20, 2008

اینجا با کمال افتخار به وقت ایران نوشته می شود.

3:55 AM 


رمان خاطرات فاحشه های من مارکز رو چند ساعته می بلعم، و رادیویی که یه وقتایی به بابام توی ماشین تشر می زدم که خفه اش کن رو روی اینترنت گوش میدم، و به خودم می گم من اینجا واقعا چه غلطی دارم می کنم؟

3:49 AM 


Tuesday, March 18, 2008

برگشتم خونه٬ کنسرو تن ماهی گرفته بودم٬ با رب گوجه گرم کردم٬ خوردم٬ دراز کشیدم وسط سالن و تا صب توی جا پیچیدم. چهارشنبه سوری. امسال٬ همون داستان تکراری فقط رب نمی زنم بهش.

10:05 PM 


Thursday, March 13, 2008

پس کی می شه جرم را به انرژی تبدیل کرد؟‌ دایی انیش چرا بیشتر عمر نکردی این گهی که پیشنهاد کردی رو قانون کنی؟ (آخه)

9:57 PM 


Tuesday, March 11, 2008

امروز که اینقدر پسر خوبی هستی٬ اون آقاهه می آد توی اتاقت سلام می کنه٬ خیلی شیک می شینه کنار میزت٬‌و ساکت زل می زنه به روبروش٬ تا می آی سر صحبت رو باز کنی٬ می بینی که داره می لرزه و تا می آی به خودت بیای می بینی تگری زده رفته!

6:55 PM 


Thursday, March 6, 2008

امروز وقتی به سختی چشم راستمو باز کردم، بعد از یه ربع توی تخت چار زانو نشستن به خودم گفتم سگ توی ضرر می رم دستشویی، در مسیر اتاق تا دستشویی از روبروی هم رد شدیم، و زیر لب سلامش کردم، شرط می بندم نشنید که چه بهتر، و بی تفاوت از کنار هم رد شدیم، انگار اصلا همو ندیدیم، بعدش رفتم با کمال آرامش شاشیدم و اصلا هم خودمو اذیت نکردم.

10:22 PM 


از یکی از دکترهای اینجا اعم از خانوم و آقا هیچکی خوشش نمی آد، با این وجود از نظر من خیلی آدم باحالی بود، تا اینکه دیروز فهمیدم اون خانوم قد بلنده خوشگله زنشه!

10:20 PM 


همیشه برای احساس بدبختی کردن دلیل وجود داره، تو فقط بگرد و پیداش کن، بعدش هم هی بزن توی سرت، افسرده باش و به زمین و زمان فحش بده.

10:18 PM 


Wednesday, March 5, 2008

یک دستگاه قهوه ساز اینجاست که هر کدوم از دکمه هاشو بزنی همون گه همیشگی رو تحویلت می ده.

7:35 PM 


- ترک کردن سیگار برای آدم سیگاری، حکم ترک کردن جلق برای آدم جلقیه! - حالا اگه یکی دوتایش باشه چی؟ - در اون صورت حکمی وجود نداره اصلا!

7:32 PM 


دارم خفه می شم، دلم لک زده واسه دود تهران.

5:29 PM 



November 2007

December 2007

January 2008

February 2008

March 2008

April 2008

May 2008

June 2008

July 2008

August 2008

September 2008

October 2008

November 2008

December 2008

January 2009

February 2009

March 2009

April 2009

May 2009

June 2009

July 2009

August 2009

September 2009

October 2009

November 2009

December 2009

January 2010

February 2010

June 2012

April 2013

Blogger