در اوج شادی و مسخره بازی و خندوندن ملت یهو گوشم هوا می گیره، بعد صدای خس خس سینه ام رو در حال راه رفتن می شنوم، صدای دنگ دنگ پاهام که به زمین کوبیده می شه، و همه ی چیزای خوب دنیا یهو ته می کشه. دندونامو به هم فشار می دم و تنها کاری که دوست دارم بکنم اینه که زودتر توی تختم تنها باشم.
حالا درسته ایران خیلی چیزا داره که شاید خوشت نباشه! ولی توی هر ده کوره بخوای کباب بزنی یا آب گوشت، مستراح گذاشتن، با یه کاسه واسه شستن دست. اینجا استارباکس وسط شهر لندن هیچ جا نداره دستت رو آب بزنی. 99.87 درصد آدماش هم کونشون گهیه. این آمار رو البت مسلم من نگرفتم.
امروز فهمیدم که از ساعت چهار به بعد، گوشام داغ می شه، سرم درد می گیره و تب می کنه. اوف.
خب الان نشستم توی کستا و خجالت می کشم به این خانوم کوچولوی کنارم بگم: می شه مواظب وسائل من باشی من برم اکی ثانیه مستراح؟
اصلا از بچه گی هم کسی نبود باهام بازی کنه، می بینی جون من، شاشیدم توی این زندگی که داره خشک خشک می شه!
شاید یه درختی انی چیزی در بیاد ازش من باهاش بازی کنم.
بی خیال گل بازیمو می کنم.