mehrdot

mehrdot

Friday, May 30, 2008

شورتم رو اتو می کنم، و به این فکر می کنم که اگه می شد زندگی به این صاف و صوفی باشه!

2:37 AM 


Tuesday, May 27, 2008

هیچی.

2:39 AM 


Saturday, May 24, 2008

این پسره صداش مدتیه روی اعصابه! وقتی حرف می زنه انگار داره سر توالت زور می زنه! و صداش از ته چاه در می آد، امروز پس از بررسی کارشناسی وقت نهار فهمیدم که گره کراواتش رو خیلی سفت می بنده.

2:17 AM 


Friday, May 23, 2008

این اتاق با دیوارای زردش بوی خاصی می ده، یه چیزی شبیه بوی مرده، شبیه بوی دیوارهای باغی که مشرف شده به رودخانه، ولی هیچ وقت نسیم خنکی توش نمی آد، همیشه این در بسته است.

1:44 AM 


بعد از نهار می شینه پشت میزش و با صدای بلند می گوزه، یه دفعه به ساعتم نگاه کردم به مدت چهارده ثانیه طول کشید، شاهکار بود، بعد اصلا هم به روی خودش نمی آره. حالا اگه ادسه کنه بر می گرده به همه می گه: سااری!

1:40 AM 


Monday, May 12, 2008

سبد منم که می شکنم! :D سلله منم که می شکنم!

3:17 AM 


چی می شه همه این شاد شدن ها و خندیدن ها رو قرص کنم، فشرده کنم، وقتی بغض می کنم با یک لیوان آب سرد بدم پایین؟

3:00 AM 



November 2007

December 2007

January 2008

February 2008

March 2008

April 2008

May 2008

June 2008

July 2008

August 2008

September 2008

October 2008

November 2008

December 2008

January 2009

February 2009

March 2009

April 2009

May 2009

June 2009

July 2009

August 2009

September 2009

October 2009

November 2009

December 2009

January 2010

February 2010

June 2012

April 2013

Blogger