شورتم رو اتو می کنم، و به این فکر می کنم که اگه می شد زندگی به این صاف و صوفی باشه!
این پسره صداش مدتیه روی اعصابه! وقتی حرف می زنه انگار داره سر توالت زور می زنه! و صداش از ته چاه در می آد، امروز پس از بررسی کارشناسی وقت نهار فهمیدم که گره کراواتش رو خیلی سفت می بنده.
این اتاق با دیوارای زردش بوی خاصی می ده، یه چیزی شبیه بوی مرده، شبیه بوی دیوارهای باغی که مشرف شده به رودخانه، ولی هیچ وقت نسیم خنکی توش نمی آد، همیشه این در بسته است.
بعد از نهار می شینه پشت میزش و با صدای بلند می گوزه، یه دفعه به ساعتم نگاه کردم به مدت چهارده ثانیه طول کشید، شاهکار بود، بعد اصلا هم به روی خودش نمی آره. حالا اگه ادسه کنه بر می گرده به همه می گه: سااری!
سبد منم که می شکنم! :D سلله منم که می شکنم!
چی می شه همه این شاد شدن ها و خندیدن ها رو قرص کنم، فشرده کنم، وقتی بغض می کنم با یک لیوان آب سرد بدم پایین؟