Tuesday, April 29, 2008
Saturday, April 26, 2008
Thursday, April 24, 2008
و بزرگترین درد بشری عدم آزادی گوزیدن با صدای بلند است. و خندیدن به خود بعد از آن! و شاید گرد شدن چشمها و اطراف را خیره خیره نگاه کردن. آه که چقدر دلم برایش تنگ شده است.
Monday, April 21, 2008
من فقط می تونم بر اساس تجربیاتم کمکت کنم می دونی؟ و خودتم می دونی که تجربه مادر علمه. ولی خدایی مادر این علم رو گ....
نه اینکه بخوام از خودت تعریف کنم ها! نه! ولی خب اگر کار توی بی بی سی نشد، در ساندویچ فروشی رو که نبستن!
Friday, April 18, 2008
Wednesday, April 16, 2008
Tuesday, April 15, 2008
چتر بر می دارم که خیس نشم، و پرواز یه هواپیما رو از شیشه قطار که به موازات میله های چراغها حرکت می کنه رو دنبال می کنم، و خسته ام از تلاش بیهوده فقط برای زنده موندن.
Monday, April 14, 2008
هر وقت فکم بعد از زیاد خمیازه کشیدن گیر می کنه و باز می مونه، حس می کنم آخرین باریه که می تونم سر جاش بندازمش.
شاشبند که می شی، درد می کشی وقتی قطره قطره می آد، گریه بند هم همینه، ذره ذره می آد و همیشه بغض و درد رو یهو نمی تونی خالی کنی.
Sunday, April 13, 2008
اصولا فرآیند بازیابی هسته مجموعه سنگهای عکس مانند دیرپای نو ظهور جزوی از بزرگترین کمینه هندسی خاورگونه است که با نسبیت و پوپولیسم مردم گرا رابطه عکس مستقیم دارد.
Wednesday, April 9, 2008
- واقعا اگه ماشین منو زیر بگیره اولین کاری که می کنی چیه؟ - موبایلم رو در می آرم و یک عکس مشتی ازت می گیرم!
Saturday, April 5, 2008
Thursday, April 3, 2008
- ببین وقتی عکاس بزرگی شدم، به همه می گم که تو اصول اولیه رو اولین بار بهم یاد دادی! - اتفاقا نفر قبلی هم همین رو گفت، حالا اونقدر کلفت شده که با دو تا آفتابه هم نمی ره پایین، باید چوب فرو کنم!
Wednesday, April 2, 2008
صبح بیدارم می کنه می گه می خوام سر راه برم سبزه رو بندازم توی نهر آبی که همین نزدیکه، بیا گره بزن. دوباره چشمام می ره روی هم و مست و ملنگ خواب صبحدم رو به همه چی ترجیح می ده. دوباره بعد از یک کم صدام می کنه گره زدی؟ بعد پا می شم لبخند زنان سبزه ای که گذاشته دم در اتاقم رو ناشیانه گره می زنم، می گه: میک ا ویش! می گم سلامتی همه! می گه: واسه خودت چی؟ می گم: منم جزو بقیه! و دوباره دراز می شم. مثل سبزه ها.