mehrdot

mehrdot

Wednesday, September 13, 2023

 سوار اتوبوس دوم به سمت سر کارم شدم، پنجره‌ها بازه و با اینکه جمعیت زیادی توی اتوبوس نشسته و ایستاده‌ بازم هوا خوبه نسبتا و میشه بدون استرس نفس کشید. جلوی پام یه نفر پیاده میشه و جاش میشینم. بغل دستیم یه آقای نسبتا درشت که رون هر پاش از کمر من کلفت‌تره. خودش رو ول داده رو صندلی و یکی از رون‌های سفید و کپلش چسبیده به یکی از پاهای پر از سرمای من. خودم رو سفت گرفتم. این حس جمع‌شدگی که حتی وقت خوابم دارمش، ناخودآگاه و آگاه درخودفرورفتگی مستمر دارم. و این احتمالا خوب نیست همین چند شب پیش دستم رو از زیرم کشید بیرون گفت می‌خوای بخوابی ریلکس کنی یا خودت رو عذاب بدی؟ یه خانم قدبلند ایرانی سوار شد. بوی ادکلنش رو از یه متری میتونستی بشنوی. به مهر شست دستش نگاه کردم، کپل بود حتما مهربونه. اتوبوس دوباره یه عده دیگه رو سوار کرد، یه بیخانه سوار شد، جای خانم ایرانی رو گرفت. بوی تف و شاش و کارتن و چند تا چیز دیگه باهم میداد و خسته بود. دلم میخواست پاشم بهش بگم بیا بشین تو خسته‌تری.  

10:09 AM 


Thursday, September 7, 2023

 ظرف مواد شیرینی رو برمی‌دارم، دوباره مزه می‌کنم نباید تلخ باشه، یکم دیگه سیراپ وانیل اضافه می‌کنم، فویل رو می‌کشم رو ظرف ایرفرایر مواد رو میریزم توش، سی و پنج دقیقه. چندباری چک می‌کنم ولی اثری از برآمدن دیده نمیشه. باید یه چیزی جا افتاده باشه. برمی‌گردم دوباره سرچ می‌کنم. کار فر تموم میشه ولی این شبیه پنکیک شد. حالا اینم از تو حموم داد میزنه ببینین اینی که پختی رو با اون خامه نارگیل تو فریزر باید خورد. یه آهای کم زور می‌گم. آخرین تصویری که از توی ظرف خامه نارگیل دارم اینه که یک هشتم هم دیگه تو ظرف نیست. 

7:48 AM 



November 2007

December 2007

January 2008

February 2008

March 2008

April 2008

May 2008

June 2008

July 2008

August 2008

September 2008

October 2008

November 2008

December 2008

January 2009

February 2009

March 2009

April 2009

May 2009

June 2009

July 2009

August 2009

September 2009

October 2009

November 2009

December 2009

January 2010

February 2010

June 2012

April 2013

Blogger