mehrdot

mehrdot

Monday, March 4, 2024

 اومد چهارزانو نشست کنارم روی مبل، گفتم کلاس چطور بود؟ سرش رو انداخته بود توی تلفنش. جواب نداد. از چهارلیتری پایین سینک ظرفشویی سرکه رو با آب قاطی کرده بودم توی لیوان و انگشتای دست رو برده بودم توش. آماده بشه ناخونامو بگیرم. ناخونام جنسون سفته و واقعا بعد از حموم فقط راحت گرفته میشن ولی این دفعه شاید بوی پیازهایی که خورد کرده بودم هم از نوک انگشتام اینطوری پاک بشه. هوا بارونی و نم نم بارون میآد. هوا واقعا عالیه. هرچند من خودم رو توی این اورکت  پتویی جدید میپیچم ولی بازم به نظرم عالیه. راستی قرار بود بیشتر بنویسم اما فکر می کنم خب از چی؟ خودم؟ احتمالا خیلی کسل کننده باشه. شایدم اصلا اینطوری باید بهش فکر کنم که قرار نیست خونده بشه. اینطوری خیلی راحت تر میشه نوشت. با اضافه های دونه سویا که قرار بود توفو بشه و نشد سرچ کرد تا پنکیک درست کنه. خیلی خوشگل شد. روش توت فرنگی گذاشت و کرم نارگیل زد عین همون چیزی که باید میشد ولی من یه چیز شیرین تر میخواستم بنابراین شربت افرا رو هم گذاشته بود. افرا چقدر بیربط به میپل. نهار و شام. عمر گرانمایه در این صرف شد. امروز یکشنبه است و از فردا دوباره هفته جدید و روز از نو روزی از نو. 

2:51 AM 



November 2007

December 2007

January 2008

February 2008

March 2008

April 2008

May 2008

June 2008

July 2008

August 2008

September 2008

October 2008

November 2008

December 2008

January 2009

February 2009

March 2009

April 2009

May 2009

June 2009

July 2009

August 2009

September 2009

October 2009

November 2009

December 2009

January 2010

February 2010

June 2012

April 2013

Blogger